من از رمضان‌های زیادی خاطره دارم. از رمضان‌های کودکی و نوجوانی که نور ایمان هنوز قلبم را روشن نگه داشته بود گرفته تا رمضان آن سال سیاه که همان روز دومش پدربزرگم را از دست دادم و نور ایمان خاموش شد و سال‌های بعدترش که به بی‌اعتقادی و دنبال جای دنج گشتن برای خوردن ناهار گذشت. با این همه اگر قرار باشد روزی برای بچه‌ای که معلوم نیست داشته باشم یا نه، خاطره‌ای از رمضان تعریف کنم، قصه‌ی رمضان آن سالی را تعریف می‌کنم که ایمان و اعتقادی برایم نمانده بود اما تنها به این دلیل گرسنگی کشیدم که عاشقی یادم برود.

همه چی از یاد آدم نمی‌ره آقای قاضی، اینه قصه.

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

که اگر غم را چو آتش دودی بودی، جهان تاریک بودی جاودانه. خاصه در مقطع حساس کنونی

رمضان ,ایمان ,داشته ,نور ,تعریف ,رمضان‌های ,رمضان آن ,نور ایمان ,از رمضان‌های ,کنم، قصه‌ی ,قصه‌ی رمضان

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ پسته ایرانی مقالات آموزش طراحی لوگو وبلاگ شخصی سعید صالح پور یادداشت های تاریخی روز نوشتها بلوک هبلکس بوشهر نشینمنگاه تنهایی های من خرید و فروش انواع ضایعات اهن در تهران سالم زیبا آثار مکتوب و منتشر شده بهروز شهرکی